کد مطلب:3218 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:336

امام خمینی در سنگر مبارزه و قیام
امام خمینی در سنگر مبارزه و قیام

روحیه مبارزه و جهاد در راه خدا ریشه در بینش اعتقادی و تربیت و محیط خانوادگی و شرایط سیاسی و اجتماعی طول دوران زندگی آن حضرت داشته است. مبارزات ایشان از نوجوانی آغاز، و سیر تكاملی آن به موازات تكامل ابعاد روحی و علمی ایشان از یك سو و اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی ایران و جوامع اسلامی از سوی دیگر در اشكال مختلف ادامه یافته است و در سالهای 1340 و 41

حدیث بیداری، ص: 21

ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی فرصتی پدید آورد تا ایشان در رهبریت قیام روحانیت ایفای نقش كند و بدین ترتیب قیام سراسری روحانیت و ملت ایران در 15 خرداد سال 1342 با دو ویژگی برجسته یعنی رهبری واحد امام خمینی و اسلامی بودن انگیزه ها، شعارها و هدفهای قیام، سرآغازی شد بر فصل نوین مبارزات ملت ایران كه بعدها تحت نام "انقلاب اسلامی" در جهان شناخته و معرفی شد.

امام خمینی در شرایطی دیده به جهان گشود كه ایران یكی از سخت ترین ادوار تاریخ خویش را تجربه می كرد. نهضت مشروطیت با دسیسه ها و مخالفتهای عمال انگلیس در دربار قاجار و همچنین اختلافات داخلی و خیانت جمعی از روشنفكران غربزده به بیراهه رفته بود. روحانیت علی رغم پیشتازی در آغاز این نهضت با انواع حیله ها از صحنه كنار گذاشته شد. بار دیگر حكومت استبدادی برقرار گردید. ماهیت عشیره ای پادشاهی قاجار و ضعف و بی كفایتی سران آن، موجبات نابسامانی شدید اقتصادی و اجتماعی ایران را فراهم ساخته و دست خوانین و اشرار را در سلب امنیت مردم باز گذارده بود. در چنین شرایطی روحانیت در شهرها و مناطق ایران تنها پناهگاه و ملجأ مردم بود و چنانكه پیش از این گفتیم امام خمینی در اوان كودكی شهادت پدر بزرگوار خویش را در مسیر دفاع از حقوق حقه خود و مردم دیارش در مواجهه با خوانین و عمال حكومت وقت شاهد بوده است. اساساً خاندان حضرت امام با هجرت و جهاد الفتی دیرینه داشته است.

امام خمینی خاطره خویش از جنگ بین الملل اوّل را در حالی كه نوجوانی دوازده ساله بوده چنین یاد می كند:

من هر دو جنگ بین المللی را یادم هست ... من كوچك بودم لكن مدرسه می رفتم، و سربازهای شوروی را در همان مركزی كه ما داشتیم؛ در خمین، من آنجا آنها را می دیدم، و مورد تاخت و تاز ما واقع شدیم در جنگ بین المللی اول. (4)

حضرت امام در جایی دیگر با یادآوری اسامی برخی از خوانین و اشرار ستمگر كه در پناه حكومت مركزی به غارت اموال و نوامیس مردم می پرداختند، می فرماید:

من از بچگی در جنگ بودم ... ما مورد

حدیث بیداری، ص: 22

هجوم "زَلَّقی " ها بودیم. مورد هجوم "رجبعلی" ها بودیم و خودمان تفنگ داشتیم. و من در عین حالی كه تقریباً اوایل شاید بلوغم بود، بچه بودم، دور این سنگرهایی كه بسته بودند در محل ما، و اینها می خواستند هجوم كنند و غارت كنند، آنجا می رفتیم سنگرها را سركشی می كردیم. (5)

و در جای دیگر می فرماید:

ما در همان محلی كه بودیم، یعنی خمین كه بودیم سنگربندی می كردیم. من هم تفنگ داشتم. منتها من بچه بودم به اندازه بچگی ام. بچه شانزده، هفده ساله. ما تفنگ دستمان بود.

تعلم تفنگ هم می كردیم ... ما سنگر می رفتیم

حدیث بیداری، ص: 23

و با این اشراری كه بودند و حمله می كردند و می خواستند بگیرند و چپاول بكنند. هرج و مرج بود. دیگر دولت مركزی قدرت نداشت. و هرج و مرج بود ... یك دفعه هم آمدند یك محله ای از خمین را گرفتند. و مردم با آنها معارضه كردند. و تفنگ دست گرفتند. و ما هم جزء آنها بودیم. (6)

كودتای رضا خان در سوم اسفند 1299 شمسی كه بنا بر گواهی اسناد و مدارك تاریخی و غیر قابل خدشه به وسیله انگلیسها حمایت و سازماندهی شده بود هر چند كه به سلطنت قاجاریه پایان بخشید و تا حدودی حكومت ملوك الطوایفی خوانین و اشرار پراكنده را محدود ساخت اما در عوض آن چنان دیكتاتوری پدید آورد كه در سایه آن هزار فامیل بر سرنوشت ملت مظلوم ایران حاكم شدند و دودمان پهلوی عهده دار نقش سابق خوانین و اشرار گردید.

رضا خان در طول دوران بیست ساله سلطنت خویش بر نیمی از اراضی حاصلخیز ایران چنگ انداخت و اسناد مالكیت را رسماً به نام خویش صادر كرد و تشكیلاتی به مراتب گسترده تر از وزارتخانه های بزرگ برای حفظ و نگهداری املاك اختصاصی سلطنتی دایر نمود و در این راه تا بدانجا پیش رفت كه برای حلّ مشكل قانونی انتقال اسناد

حدیث بیداری، ص: 24

اراضی، حتی اراضی موقوفه، دهها لایحه و مصوبه قانونی از مجالس فرمایشی زمان خود گرفت. ماجرای املاك و جواهرات سلطنتی و تملك شركتها و مراكز تجاری و صنعتی رضا خان بخش عمده ای از زندگینامه های وی كه توسط موافقین و منتقدینش نوشته شده است را به خود اختصاص داده است. اصول سیاست داخلی رضا خان بر سه اصل "حكومت خشن نظامی و پلیسی"، "مبارزه همه جانبه با مذهب و روحانیت" و "غربزدگی" پایه ریزی شده بود و در تمام دوران سلطنتش استمرار داشت.

در چنین شرایطی روحانیت ایران كه پس از وقایع نهضت مشروطیت در تنگنای هجوم بی وقفه دولتهای وقت و عمّال انگلیسی از یك سو و دشمنیهای غرب زدگانِ روشنفكر مآب از سوی دیگر قرار داشت، برای دفاع از اسلام و حفظ موجودیت خویش به تكاپو افتاد.

آیت الله العظمی حاج شیخ عبد الكریم حائری به دعوت علمای وقت قم از اراك به این شهر هجرت كرد و اندكی پس از آن امام خمینی كه با بهره گیری از استعداد فوق العاده خویش دروس مقدماتی و سطوح حوزه علمیه را در خمین و اراك با سرعت طی كرده بود، به قم هجرت كرد و عملًا در تحكیم موقعیت حوزه نو تأسیس قم مشاركتی فعال داشت. زمان چندانی نگذشت كه آن حضرت در عداد فضلای برجسته این حوزه در عرفان و فلسفه و فقه و اصول شناخته شد.

چنانكه اشاره كردیم در این ایام حفظ كیان روحانیت و مرجعیت مبرم ترین نیازی بود كه می بایست اهداف و سیاستهای روحانیت ستیز رضا خان و سپس پسرش را ناكام سازد. از این رو حضرت امام علی رغم اختلاف نظری كه در پاره ای موارد با آیت الله العظمی حائری و در مراحل بعدی آیت الله العظمی بروجردی در زمینه چگونگی رویارویی حوزه های علمیه و مراجع تقلید با شرایط پیش آمده و نقش روحانیت در این رابطه داشت، همواره به عنوان یكی از مدافعان سرسخت اقتدار مرجعیت در طول دوران زعامت هر دو بزرگوار در خدمت آنان بود.

امام خمینی علاقه خاصی به پیگیری مسائل سیاسی و

حدیث بیداری، ص: 25

اجتماعی داشت. رضا خان پس از محكم كردن پایه های سلطنت خویش در همان سالهای نخست برنامه های وسیعی را در جهت زدودن آثار فرهنگ اسلامی در جامعه ایران به معرض اجرا گذاشت. علاوه بر اعمال انواع فشارها بر روحانیون، طی دستور العملهای رسمی، مجالس روضه و خطابه های مذهبی را تعطیل كرد، تدریس امور دینی و قرآن در مدارس و اقامه نماز جماعت را ممنوع و زمزمه های كشف حجاب بانوان مسلمان ایرانی را آغاز كرد. قبل از آنكه رضا خان عملًا و در سطحی گسترده هدفهای خود را علنی سازد، روحانیت متعهد ایران نخستین قشری بود كه با آگاهی از اهداف پشت پرده به مخالفت و اعتراض برخاست. علمای متعهد اصفهان به رهبری آیت الله حاج آقا نور اللَّه اصفهانی در سال 1306 هجری شمسی دست به هجرت اعتراض آمیز به قم و تحصّن در این شهر زدند. این حركت از سوی علمای دیگر شهرها نیز همراهی شد. هجرت و تحصّن 105 روزه علما در قم (21 شهریور تا 4 دی ماه 1306 ه. ش) به عقب نشینی ظاهری رضا خان انجامید و نخست وزیر وقت (مخبر السلطنه) متعهد به اجرای شرایط متحصنین گردید. با شهادت رهبر قیام در دی ماه 1306 به دست عمّال رضا خان، تحصّن عملًا پایان یافت.

این ماجرا فرصتی بود برای طلبه ای جوان، با استعداد و دارای روحی سلحشور به نام روح اللَّه خمینی تا با حضور در متن جریان از نزدیك با مسائل مبارزه و چگونگی ستیز روحانیت و رضا خان آشنا شود. از سوی دیگر چند ماه پیش از این، در نوروز سال 1306 هجری شمسی ماجرای درگیری رویاروی آیت الله بافقی با رضا خان در قم و محاصره این شهر به وسیله نیروهای نظامی و مضروب شدن این عالم مجاهد به وسیله شاه و تبعید او به شهر ری به وقوع پیوست. این حادثه و ماجراهای مشابه و جریاناتی كه در مجالس قانونگذاری این ایام می گذشت بویژه مبارزات روحانی نامدار و مجاهد آیت الله سید حسن مدرس تأثیر خود را بر روح حساس و پر شور امام بر جای می نهاد.

هنگامی كه رضا خان برای از هم پاشیدن حوزه علمیه قم فرمان

حدیث بیداری، ص: 26

برگزاری امتحانات دولتی برای روحانیون را صادر كرد، امام خمینی با افشای اهداف پشت پرده به مخالفت با آن برخاست و به برخی از علمای صاحب نام قم كه ساده اندیشانه این اقدام را گامی اصلاحی ارزیابی می كردند هشدار داد. متأسفانه در این ایام روحانیت ایران در پی تبلیغات وسیع رسانه های دولتی و شرایط پیش آمده و اختلافات و سرخوردگیهایِ بعد از نهضت مشروطیت دچار انزواگرایی شده بود به گونه ای كه حتی تدریس و تدرّس رشته هایی همچون عرفان و فلسفه كه در نهایت به روشنگری ضمیرها و بحث از مسائل و مصایب روز منتهی می شد، نیز از سوی كج اندیشان و راحت طلبان مقدس مآب، مهجور و مطرود معرفی شد. شرایط به گونه ای شد كه امام خمینی برای تعطیل كردن درس فلسفه و عرفان و اخلاق خویش تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر از تغییر مكان درس و تدریس در خفا گردید. محصول این تلاشها پرورش شخصیتهایی همچون علامه شهید آیت الله مطهری بود.

بر اثر مقاومت علما و مردم ایران، رضا خان با همه توانی كه به كار گرفت در هدم كامل اسلام و كشف حجاب و ممنوعیت مراسم دینی تا حدود زیادی با شكست مواجه شد و در بسیاری از این موارد ناگزیر از عقب نشینی گردید.

پس از رحلت آیت الله العظمی حائری (10 بهمن 1315 ه. ش) حوزه علمیه قم را خطر انحلال تهدید می كرد. علمای متعهد به چاره جویی برخاستند. مدت هشت سال سرپرستی حوزه علمیه قم را آیات عظام: سید محمد حجت، سید صدر الدین صدر و سید محمد تقی خوانساری بر عهده گرفتند. در این فاصله و بخصوص پس از سقوط رضا خان، شرایط برای تحقق مرجعیت عظمی فراهم گردید. آیت الله العظمی بروجردی شخصیت علمی برجسته ای بود كه می توانست جانشین مناسبی برای مرحوم حائری و حفظ كیان حوزه باشد. این پیشنهاد از سوی شاگردان آیت الله حائری و از جمله امام خمینی به سرعت تعقیب شد. شخص امام در دعوت از آیت الله بروجردی برای هجرت به قم و پذیرش مسئولیت خطیر زعامت حوزه مجدانه

حدیث بیداری، ص: 27

تلاش كرد. امام خمینی كه با دقت شرایط سیاسی جامعه و وضعیت حوزه ها را زیر نظر داشت و اطلاعات خویش را از طریق مطالعه مستمر كتب تاریخ معاصر و مجلات و روزنامه های وقت و رفت و آمد به تهران (7) و درك محضر بزرگانی همچون آیت الله مدرس تكمیل می كرد دریافته بود كه تنها نقطه امید به رهایی و نجات از شرایط ذلت باری كه پس از شكست مشروطیت و بخصوص پس از روی كار آوردن رضا خان پدید آمده است، بیداری حوزه های علمیه و پیش از آن تضمین حیات حوزه ها و ارتباط معنوی مردم با روحانیت می باشد. در زمان هجرت آیت الله بروجردی به قم، امام خمینی كه خود از مجتهدین و مدرسین بنام حوزه قم بود برای تحكیم موقعیت زعامت و مرجعیت آیت الله بروجردی كوشش فراوان كرد و به گفته شاگردان امام برای همین منظور نیز در جلسات درس اصول مرحوم آیت الله بروجردی شركت می كرد.

امام خمینی در تعقیب هدفهای ارزشمند خویش در سال 1328 طرح اصلاح اساسی ساختار حوزه علمیه را با همكاری آیت الله مرتضی حائری تهیه و به آیت الله بروجردی (ره) پیشنهاد داد. این طرح از سوی شاگردان امام و طلاب روشن ضمیر حوزه مورد استقبال و حمایت قرار گرفت.

در شرایطی كه می رفت این پیشنهاد جامه عمل بپوشد و حوزه علمیه به عنوان تشكیلاتی علمی و فراگیر ایفای نقش كند، خنّاسان و مقدس مآبهایی كه اجرای این طرح را بر هم زننده زندگی آرام و منزوی روزمره خود می دیدند به تكاپو افتادند. مخالفت و كارشكنی بدان پایه رسید كه آیت الله بروجردی بر خلاف نظر اوّلیه و تمایل قلبی از انجام آن منصرف شد. آیت الله زاده حائری در پی این واقعه متأثر شده و برای مدتی به مشهد هجرت كرد. ولی امام خمینی علی رغم دشواری شرایط و دلتنگی شدید از این واقعه و حوادث مشابه دیگر همچنان چشم امید به بیداری و حركتهای آتی حوزه علمیه داشت.

حدیث بیداری 26 امام خمینی در سنگر مبارزه و قیام:

امام خمینی در سنگر مبارزه و قیام:

روحیه مبارزه و جهاد در راه خدا ریشه در بینش اعتقادی و تربیت و محیط خانوادگی و شرایط سیاسی و اجتماعی طول دوران زندگی آن حضرت داشته است. مبارزات ایشان از نوجوانی آغاز، و سیر تكاملی آن به موازات تكامل ابعاد روحی و علمی ایشان از یك سو و اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی ایران و جوامع اسلامی از سوی دیگر در اشكال مختلف ادامه یافته است و در سالهای 1340 و 41

حدیث بیداری، ص: 21

ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی فرصتی پدید آورد تا ایشان در رهبریت قیام روحانیت ایفای نقش كند و بدین ترتیب قیام سراسری روحانیت و ملت ایران در 15 خرداد سال 1342 با دو ویژگی برجسته یعنی رهبری واحد امام خمینی و اسلامی بودن انگیزه ها، شعارها و هدفهای قیام، سرآغازی شد بر فصل نوین مبارزات ملت ایران كه بعدها تحت نام "انقلاب اسلامی" در جهان شناخته و معرفی شد.

امام خمینی در شرایطی دیده به جهان گشود كه ایران یكی از سخت ترین ادوار تاریخ خویش را تجربه می كرد. نهضت مشروطیت با دسیسه ها و مخالفتهای عمال انگلیس در دربار قاجار و همچنین اختلافات داخلی و خیانت جمعی از روشنفكران غربزده به بیراهه رفته بود. روحانیت علی رغم پیشتازی در آغاز این نهضت با انواع حیله ها از صحنه كنار گذاشته شد. بار دیگر حكومت استبدادی برقرار گردید. ماهیت عشیره ای پادشاهی قاجار و ضعف و بی كفایتی سران آن، موجبات نابسامانی شدید اقتصادی و اجتماعی ایران را فراهم ساخته و دست خوانین و اشرار را در سلب امنیت مردم باز گذارده بود. در چنین شرایطی روحانیت در شهرها و مناطق ایران تنها پناهگاه و ملجأ مردم بود و چنانكه پیش از این گفتیم امام خمینی در اوان كودكی شهادت پدر بزرگوار خویش را در مسیر دفاع از حقوق حقه خود و مردم دیارش در مواجهه با خوانین و عمال حكومت وقت شاهد بوده است. اساساً خاندان حضرت امام با هجرت و جهاد الفتی دیرینه داشته است.

امام خمینی خاطره خویش از جنگ بین الملل اوّل را در حالی كه نوجوانی دوازده ساله بوده چنین یاد می كند:

من هر دو جنگ بین المللی را یادم هست ... من كوچك بودم لكن مدرسه می رفتم، و سربازهای شوروی را در همان مركزی كه ما داشتیم؛ در خمین، من آنجا آنها را می دیدم، و مورد تاخت و تاز ما واقع شدیم در جنگ بین المللی اول. (4)

حضرت امام در جایی دیگر با یادآوری اسامی برخی از خوانین و اشرار ستمگر كه در پناه حكومت مركزی به غارت اموال و نوامیس مردم می پرداختند، می فرماید:

من از بچگی در جنگ بودم ... ما مورد

حدیث بیداری، ص: 22

هجوم "زَلَّقی " ها بودیم. مورد هجوم "رجبعلی" ها بودیم و خودمان تفنگ داشتیم. و من در عین حالی كه تقریباً اوایل شاید بلوغم بود، بچه بودم، دور این سنگرهایی كه بسته بودند در محل ما، و اینها می خواستند هجوم كنند و غارت كنند، آنجا می رفتیم سنگرها را سركشی می كردیم. (5)

و در جای دیگر می فرماید:

ما در همان محلی كه بودیم، یعنی خمین كه بودیم سنگربندی می كردیم. من هم تفنگ داشتم. منتها من بچه بودم به اندازه بچگی ام. بچه شانزده، هفده ساله. ما تفنگ دستمان بود.

تعلم تفنگ هم می كردیم ... ما سنگر می رفتیم

حدیث بیداری، ص: 23

و با این اشراری كه بودند و حمله می كردند و می خواستند بگیرند و چپاول بكنند. هرج و مرج بود. دیگر دولت مركزی قدرت نداشت. و هرج و مرج بود ... یك دفعه هم آمدند یك محله ای از خمین را گرفتند. و مردم با آنها معارضه كردند. و تفنگ دست گرفتند. و ما هم جزء آنها بودیم. (6)

كودتای رضا خان در سوم اسفند 1299 شمسی كه بنا بر گواهی اسناد و مدارك تاریخی و غیر قابل خدشه به وسیله انگلیسها حمایت و سازماندهی شده بود هر چند كه به سلطنت قاجاریه پایان بخشید و تا حدودی حكومت ملوك الطوایفی خوانین و اشرار پراكنده را محدود ساخت اما در عوض آن چنان دیكتاتوری پدید آورد كه در سایه آن هزار فامیل بر سرنوشت ملت مظلوم ایران حاكم شدند و دودمان پهلوی عهده دار نقش سابق خوانین و اشرار گردید.

رضا خان در طول دوران بیست ساله سلطنت خویش بر نیمی از اراضی حاصلخیز ایران چنگ انداخت و اسناد مالكیت را رسماً به نام خویش صادر كرد و تشكیلاتی به مراتب گسترده تر از وزارتخانه های بزرگ برای حفظ و نگهداری املاك اختصاصی سلطنتی دایر نمود و در این راه تا بدانجا پیش رفت كه برای حلّ مشكل قانونی انتقال اسناد

حدیث بیداری، ص: 24

اراضی، حتی اراضی موقوفه، دهها لایحه و مصوبه قانونی از مجالس فرمایشی زمان خود گرفت. ماجرای املاك و جواهرات سلطنتی و تملك شركتها و مراكز تجاری و صنعتی رضا خان بخش عمده ای از زندگینامه های وی كه توسط موافقین و منتقدینش نوشته شده است را به خود اختصاص داده است. اصول سیاست داخلی رضا خان بر سه اصل "حكومت خشن نظامی و پلیسی"، "مبارزه همه جانبه با مذهب و روحانیت" و "غربزدگی" پایه ریزی شده بود و در تمام دوران سلطنتش استمرار داشت.

در چنین شرایطی روحانیت ایران كه پس از وقایع نهضت مشروطیت در تنگنای هجوم بی وقفه دولتهای وقت و عمّال انگلیسی از یك سو و دشمنیهای غرب زدگانِ روشنفكر مآب از سوی دیگر قرار داشت، برای دفاع از اسلام و حفظ موجودیت خویش به تكاپو افتاد.

آیت الله العظمی حاج شیخ عبد الكریم حائری به دعوت علمای وقت قم از اراك به این شهر هجرت كرد و اندكی پس از آن امام خمینی كه با بهره گیری از استعداد فوق العاده خویش دروس مقدماتی و سطوح حوزه علمیه را در خمین و اراك با سرعت طی كرده بود، به قم هجرت كرد و عملًا در تحكیم موقعیت حوزه نو تأسیس قم مشاركتی فعال داشت. زمان چندانی نگذشت كه آن حضرت در عداد فضلای برجسته این حوزه در عرفان و فلسفه و فقه و اصول شناخته شد.

چنانكه اشاره كردیم در این ایام حفظ كیان روحانیت و مرجعیت مبرم ترین نیازی بود كه می بایست اهداف و سیاستهای روحانیت ستیز رضا خان و سپس پسرش را ناكام سازد. از این رو حضرت امام علی رغم اختلاف نظری كه در پاره ای موارد با آیت الله العظمی حائری و در مراحل بعدی آیت الله العظمی بروجردی در زمینه چگونگی رویارویی حوزه های علمیه و مراجع تقلید با شرایط پیش آمده و نقش روحانیت در این رابطه داشت، همواره به عنوان یكی از مدافعان سرسخت اقتدار مرجعیت در طول دوران زعامت هر دو بزرگوار در خدمت آنان بود.

امام خمینی علاقه خاصی به پیگیری مسائل سیاسی و

حدیث بیداری، ص: 25

اجتماعی داشت. رضا خان پس از محكم كردن پایه های سلطنت خویش در همان سالهای نخست برنامه های وسیعی را در جهت زدودن آثار فرهنگ اسلامی در جامعه ایران به معرض اجرا گذاشت. علاوه بر اعمال انواع فشارها بر روحانیون، طی دستور العملهای رسمی، مجالس روضه و خطابه های مذهبی را تعطیل كرد، تدریس امور دینی و قرآن در مدارس و اقامه نماز جماعت را ممنوع و زمزمه های كشف حجاب بانوان مسلمان ایرانی را آغاز كرد. قبل از آنكه رضا خان عملًا و در سطحی گسترده هدفهای خود را علنی سازد، روحانیت متعهد ایران نخستین قشری بود كه با آگاهی از اهداف پشت پرده به مخالفت و اعتراض برخاست. علمای متعهد اصفهان به رهبری آیت الله حاج آقا نور اللَّه اصفهانی در سال 1306 هجری شمسی دست به هجرت اعتراض آمیز به قم و تحصّن در این شهر زدند. این حركت از سوی علمای دیگر شهرها نیز همراهی شد. هجرت و تحصّن 105 روزه علما در قم (21 شهریور تا 4 دی ماه 1306 ه. ش) به عقب نشینی ظاهری رضا خان انجامید و نخست وزیر وقت (مخبر السلطنه) متعهد به اجرای شرایط متحصنین گردید. با شهادت رهبر قیام در دی ماه 1306 به دست عمّال رضا خان، تحصّن عملًا پایان یافت.

این ماجرا فرصتی بود برای طلبه ای جوان، با استعداد و دارای روحی سلحشور به نام روح اللَّه خمینی تا با حضور در متن جریان از نزدیك با مسائل مبارزه و چگونگی ستیز روحانیت و رضا خان آشنا شود. از سوی دیگر چند ماه پیش از این، در نوروز سال 1306 هجری شمسی ماجرای درگیری رویاروی آیت الله بافقی با رضا خان در قم و محاصره این شهر به وسیله نیروهای نظامی و مضروب شدن این عالم مجاهد به وسیله شاه و تبعید او به شهر ری به وقوع پیوست. این حادثه و ماجراهای مشابه و جریاناتی كه در مجالس قانونگذاری این ایام می گذشت بویژه مبارزات روحانی نامدار و مجاهد آیت الله سید حسن مدرس تأثیر خود را بر روح حساس و پر شور امام بر جای می نهاد.

هنگامی كه رضا خان برای از هم پاشیدن حوزه علمیه قم فرمان

حدیث بیداری، ص: 26

برگزاری امتحانات دولتی برای روحانیون را صادر كرد، امام خمینی با افشای اهداف پشت پرده به مخالفت با آن برخاست و به برخی از علمای صاحب نام قم كه ساده اندیشانه این اقدام را گامی اصلاحی ارزیابی می كردند هشدار داد. متأسفانه در این ایام روحانیت ایران در پی تبلیغات وسیع رسانه های دولتی و شرایط پیش آمده و اختلافات و سرخوردگیهایِ بعد از نهضت مشروطیت دچار انزواگرایی شده بود به گونه ای كه حتی تدریس و تدرّس رشته هایی همچون عرفان و فلسفه كه در نهایت به روشنگری ضمیرها و بحث از مسائل و مصایب روز منتهی می شد، نیز از سوی كج اندیشان و راحت طلبان مقدس مآب، مهجور و مطرود معرفی شد. شرایط به گونه ای شد كه امام خمینی برای تعطیل كردن درس فلسفه و عرفان و اخلاق خویش تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر از تغییر مكان درس و تدریس در خفا گردید. محصول این تلاشها پرورش شخصیتهایی همچون علامه شهید آیت الله مطهری بود.

بر اثر مقاومت علما و مردم ایران، رضا خان با همه توانی كه به كار گرفت در هدم كامل اسلام و كشف حجاب و ممنوعیت مراسم دینی تا حدود زیادی با شكست مواجه شد و در بسیاری از این موارد ناگزیر از عقب نشینی گردید.

پس از رحلت آیت الله العظمی حائری (10 بهمن 1315 ه. ش) حوزه علمیه قم را خطر انحلال تهدید می كرد. علمای متعهد به چاره جویی برخاستند. مدت هشت سال سرپرستی حوزه علمیه قم را آیات عظام: سید محمد حجت، سید صدر الدین صدر و سید محمد تقی خوانساری بر عهده گرفتند. در این فاصله و بخصوص پس از سقوط رضا خان، شرایط برای تحقق مرجعیت عظمی فراهم گردید. آیت الله العظمی بروجردی شخصیت علمی برجسته ای بود كه می توانست جانشین مناسبی برای مرحوم حائری و حفظ كیان حوزه باشد. این پیشنهاد از سوی شاگردان آیت الله حائری و از جمله امام خمینی به سرعت تعقیب شد. شخص امام در دعوت از آیت الله بروجردی برای هجرت به قم و پذیرش مسئولیت خطیر زعامت حوزه مجدانه

حدیث بیداری 31 امام خمینی در سنگر مبارزه و قیام:

حدیث بیداری، ص: 27

تلاش كرد. امام خمینی كه با دقت شرایط سیاسی جامعه و وضعیت حوزه ها را زیر نظر داشت و اطلاعات خویش را از طریق مطالعه مستمر كتب تاریخ معاصر و مجلات و روزنامه های وقت و رفت و آمد به تهران (7) و درك محضر بزرگانی همچون آیت الله مدرس تكمیل می كرد دریافته بود كه تنها نقطه امید به رهایی و نجات از شرایط ذلت باری كه پس از شكست مشروطیت و بخصوص پس از روی كار آوردن رضا خان پدید آمده است، بیداری حوزه های علمیه و پیش از آن تضمین حیات حوزه ها و ارتباط معنوی مردم با روحانیت می باشد. در زمان هجرت آیت الله بروجردی به قم، امام خمینی كه خود از مجتهدین و مدرسین بنام حوزه قم بود برای تحكیم موقعیت زعامت و مرجعیت آیت الله بروجردی كوشش فراوان كرد و به گفته شاگردان امام برای همین منظور نیز در جلسات درس اصول مرحوم آیت الله بروجردی شركت می كرد.

امام خمینی در تعقیب هدفهای ارزشمند خویش در سال 1328 طرح اصلاح اساسی ساختار حوزه علمیه را با همكاری آیت الله مرتضی حائری تهیه و به آیت الله بروجردی (ره) پیشنهاد داد. این طرح از سوی شاگردان امام و طلاب روشن ضمیر حوزه مورد استقبال و حمایت قرار گرفت.

در شرایطی كه می رفت این پیشنهاد جامه عمل بپوشد و حوزه علمیه به عنوان تشكیلاتی علمی و فراگیر ایفای نقش كند، خنّاسان و مقدس مآبهایی كه اجرای این طرح را بر هم زننده زندگی آرام و منزوی روزمره خود می دیدند به تكاپو افتادند. مخالفت و كارشكنی بدان پایه رسید كه آیت الله بروجردی بر خلاف نظر اوّلیه و تمایل قلبی از انجام آن منصرف شد. آیت الله زاده حائری در پی این واقعه متأثر شده و برای مدتی به مشهد هجرت كرد. ولی امام خمینی علی رغم دشواری شرایط و دلتنگی شدید از این واقعه و حوادث مشابه دیگر همچنان چشم امید به بیداری و حركتهای آتی حوزه علمیه داشت.

هشت سال پیش از این (در شهریور 1320) كشور ایران در جریان جنگ جهانی دوم به اشغال قوای متجاوز متفقین درآمد. دیكتاتوری كه

حدیث بیداری، ص: 28

بیست سال با صرف هزینه های هنگفت ارتش را تجهیز كرده بود تا به كمك آن نفس را در سینه های مردم حبس كند، در مقابل تاخت و تاز اشغالگران، دست تسلیم را بالا برد و بنا به اعتراف پسرش محمد رضا سربازانش پس از شلیك گلوله های مشقی و پیش از آنكه با متجاوزین روبرو شوند از مناطق مختلف درگیری فرار كردند. (8) رضا شاه با همه ادعاهایش ذلیلانه از تخت سلطنت به زیر كشیده شد و از كشور اخراج گردید. داستان به ظاهر متناقض اندوه عمیق ملی از اشغال كشور و خرسندی وصف ناپذیر عمومی مردم از سقوط دیكتاتوری كه وقتی عزل شد، دارایی منقول او كه به بهای فقر مردم و سالها چپاول منابع ملی به دست آمده بود، بیش از 680 میلیون ریال (در آن زمان!) می رسید (9)، عبرتهای زیادی در خود نهفته دارد.

فرمان سلطنت از سفارت انگلیس و با چراغ سبز یكی دیگر از دول عضو جبهه متفقین یعنی روسها به نام محمد رضا پهلوی صادر گردید. فصلی مشحون از رنج و گرفتاری به درازای 37 سال فروش استقلال و عزت كشور آغاز شد. دو سال اوّل سلطنت متزلزل شاه فرصتی برای نفس كشیدن بود. احزاب و اشخاص به بیان هدفها و مرامهای خود پرداختند. جمعی تكیه بر ناسیونالیسم را كه اتفاقاً با شعارهای شاهِ جوان نیز همخوانی داشت، پیشه كردند و جمعی نیز به نفوذ در تشكیلات دولت و انتخابات پارلمانی دل بستند. عالمان مجاهدی همچون مدرس كه وجودشان در این شرایط می توانست عمود استواری برای خیمه قیام ملت باشد سالها پیش از این به دست عمال رضا خان به شهادت رسیده بودند. كمونیستها و احزاب سیاسی وابسته نیز مواضع خویش را بر اساس دستور العملهای حزبی ارسالی از مسكو و امثال آن تطبیق می دادند.

حوزه های علمیه نیز در این ایام- چنانكه قبلًا اشاره شد- بر اثر حملات رضا خان و مشی مصلحت گرایانه به كنج انزوا خزیده و از ورود جدی به میدان مسئولیتهای اجتماعی ناتوان بود. البته در همین شرایط بودند سلحشوران مجاهدی همچون نواب صفوی و یارانش كه

حدیث بیداری، ص: 29

با ایده تشكیل حكومت اسلامی، راه مبارزه قهرآمیز و مسلحانه را برای شرایط دشوار آتی مطالعه و ارزیابی می كردند.

امام خمینی در وصف غربت مبارزین در سالهای اختناق رضا خانی- و در همان ایام- چنین سروده بود:

"از جور رضا شاه كجا داد كنیم زین دیو، بَرِ كه ناله بنیاد كنیم

آن دم كه نَفَس بُود، ره ناله ببست اكنون نفسی نیست كه فریاد كنیم" (10)

امام خمینی اینك فرصت را مغتنم شمرد و با تدوین و انتشار كتاب كشف اسرار (1322 ه. ش.) فجایع سلطنت بیست ساله پهلوی را افشا كرد و با دفاع از اسلام و روحانیت به پاسخگویی به شبهات و هجمه های منحرفین پرداخت و در همین كتاب ایده حكومت اسلامی و ضرورت قیام برای تشكیل آن را مطرح ساخت. سال بعد (اردیبهشت 1323 ه. ش.) نخستین بیانیه سیاسی امام خمینی كه در آن آشكارا علمای اسلام و جامعه اسلامی را به قیام عمومی فرا خوانده بود، صادر كرد. لحن و محتوای بیانیه و مخاطب آن به روشنی گواهی می دهد كه حضرت امام در آن شرایط اسفبار حوزه ها انتظار قیامی زودهنگام را نداشته است بلكه انگیزه انتشار آن، به صدا درآوردن زنگ خطرها و بیدارباش برای طلاب جوان بوده است. (11) همچنان كه انتظار

حدیث بیداری، ص: 30

می رفت، حضرت امام در دعوت به قیام پاسخی مناسب دریافت نكرد اما نور امید را در ضمیر طلابی كه گرد وجود امام حلقه زده و جلسات درس او را محفل انس و حقیقت یافته بودند می تاباند. شخصیت و موضع سیاسی امام خمینی بعد از تلاشهای اخیر آشكارتر شده بود. بدین ترتیب بتدریج حلقه ای از یاران همفكر در جمع شاگردان امام

حدیث بیداری، ص: 31

شكل می گرفت. اغلب اینها كسانی بودند كه بعدها در جریان قیام 15 خرداد فداكاری كردند و در سالهای اختناق پس از آن از تلاش بازنایستادند و آنان كه از حبسها و شكنجه ها جان سالم به در بردند، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سخت ترین شرایط، نقش خویش را در مصادر كلیدی نظام نوپای اسلامی ایفا كردند. اندیشه اصلاح حوزه علمیه نیز در همین حلقه حمایت می شد اما به دلایلی كه قبلًا اشاره كردیم در آن شرایط امكان تحقق نیافت. بنا به اسناد و خاطرات موجود، حضرت امام در تمام دوران زعامت آیت الله بروجردی (ره) سعی خویش را در بعد حوزوی صرف نظر از تحقیق و درس و بحث در رشته های مختلف، مصروف حمایت از اقتدار مرجعیت و حوزه های علمیه از یك سو و انتقال اطلاعات سیاسی و اجتماعی و ارزیابیهای خویش از مسائل روز و هشدارهای به موقع در مورد هدفهای رژیم شاه و جلوگیری از نفوذ عناصر كج فهم و راحت طلب نموده است. و در همین حال ارتباط خویش را با عناصر سیاسی موجّه در تهران و شخصیتهایی نظیر آیت الله كاشانی ادامه می داد و از طرق مختلف از جمله پیگیری مستمرِ مذاكرات مجلس شورای ملی و نشریات معتبرِ وقت، تحولات جاری را به دقت زیر نظر داشت.

حدیث بیداری 36 امام خمینی در سنگر مبارزه و قیام:

حدیث بیداری، ص: 32

هنگامی كه زمزمه تشكیل مجلس مؤسسان برای تغییر قانون اساسی و مطلق العنان كردن شاه در سال 1328 ه. ش. مطرح گردید، شایعه كردند كه آیت الله العظمی بروجردی با این تغییرات موافق بوده و مشورتهایی با مقامات دولتی داشته است. امام خمینی از این شایعه برآشفتند و ضمن هشدار در جلسات حضوری، به همراه چند تن از مراجع و علمای وقت طی نامه ای سرگشاده به آیت الله بروجردی خواستار بیان حقیقت شدند. متعاقب آن، آیت الله بروجردی طی بیانیه ای توافق در این مورد را تكذیب كردند. همزمان با این واقعه آیت الله كاشانی نیز از تبعیدگاه خود در لبنان طی بیانیه ای بر لزوم مقاومت در برابر تصمیم جدید شاه تأكید كرد.

در جریان انتخابات دوره شانزدهم مجلس، آیت الله كاشانی از سوی مردم تهران انتخاب گردید. همكاری و ائتلاف جناح روحانی مجاهد آیت الله كاشانی با جبهه ملی كفه را به نفع طرفداران نهضت ملی شدن صنعت نفت و به زیان شاه سنگین كرد. فداییان اسلام كه از حمایتهای

حدیث بیداری، ص: 33

آیت الله كاشانی بهره مند بودند، طی چند عملیات كم سابقه ضربه های كاری بر دولتهای دست نشانده شاه وارد ساختند. دكتر مصدق رهبر جبهه ملی با بهره مندی از همین حمایتها به صدارت رسید. قیام سی تیر 1331 در تهران شكل گرفت. ایران آرزوی دیرینه خود یعنی پیروزی ملی شدن صنعت نفت را شادمانی می كرد، اما دیری نپایید كه ناسازگاری در جبهه ائتلاف رخ نمود و اختلافات بین فداییان اسلام و آیت الله كاشانی و رهبران جبهه ملی تا مرز رویارویی توسعه یافت. مرحوم كاشانی بر مخالفت خویش با پرداخت غرامت به انگلیس در مقابل ملی كردن صنعت نفت اصرار می ورزید و معتقد بود كه انگلیس به خاطر پنجاه سال غارت نفت ایران باید غرامت بپردازد نه ایران. او در مورد هر گونه مصالحه و مذاكره در این رابطه به دكتر مصدق هشدار جدی و تهدیدآمیز داده بود.

از سوی دیگر آیت الله كاشانی با جایگزینی امریكا و شركتهای امریكایی به جای انگلیس در صنعت نفت و دیگر پهنه های اقتصادی كشور شدیداً مخالف بود در حالی كه بسیاری از كسانی كه اركان قدرت را در دولت دكتر مصدق اشغال كرده بودند به این نظریه تمایل آشكار نشان می دادند.

خطرات مشاركت عناصر غیر مذهبی در نهضت و اعتماد به حزب توده نیز از جمله موارد اختلاف بود. به موازات افزایش اختیارات نخست وزیر و نفوذ عناصر یادشده در دولت ملی، تبلیغات حساب شده ضد دینی نیز افزایش یافت. خیانتهای حزب توده به اوج رسید و جناح مذهبی نهضت منزوی گردید. امریكا از این فرصت كمال استفاده را برد و با كودتای 28 مرداد 1332 سلطنت بلامنازع شاه را تضمین و مخالفین را ساقط كرد.

آنچه كه از مجموعه پیامها و سخنرانیهای بعدی امام خمینی در رابطه با ماجرای نهضت ملی استنباط می شود این است كه آن حضرت از ابتدا بر ناپایداری ائتلافِ پیش آمده واقف بود. نهضت ملی در اهداف ضد استعماری اش پیروزیهای چشمگیری به دست آورده بود اما ملی كردن

حدیث بیداری، ص: 34

صنعت نفت ماهیتاً دارای محدودیتهای فصلی و زمانی بود و به تنهایی نمی توانست استمرار نهضت را در دراز مدت تضمین نماید.

جناح ملی گرای نهضت، اعتقادی به شعارها و هدفهای جناح مذهبی كه از ناحیه توده های مردم حمایت می شد نداشت. فقدان رهبری واحد، نفوذ عناصر ناصالح و نبود اهداف مشترك سیاسی و فرهنگی كه بتواند در دراز مدت حمایت عمومی مردم مسلمان ایران را تضمین نماید از جمله موانعی بودند كه قطع نظر از تحركات امریكا و فشارهای خارجی، ادامه مسیر نهضت را ناممكن می ساختند. نهضت ملی نفت در مقیاسی كوچكتر برگردانی از شرایط سیاسی و اجتماعی نهضت مشروطیت و نقاط ضعف و قوت آن بود و به همان سرنوشت نیز دچار گردید. حتی در جناح مذهبی نیز وحدت نظر و حمایت عمومی وجود نداشت. فعالیت فداییان اسلام و همچنین تلاشهای آیت الله كاشانی به دلایلی نه تنها مورد حمایت آیت الله العظمی بروجردی، مرجع مقتدر آن روز، واقع نمی شد بلكه اختلافات فاحشی نیز در بین بود.

در چنین شرایطی حمایتهای آشكار شخصیتهایی نظیر آیت الله العظمی خوانساری در قم و حمایتهای ضمنی كسانی همچون امام خمینی نیز نمی توانست تغییری در روند اوضاع داشته باشد.

به هر حال قبل از آنكه شیرینی نهضت ملی نفت در ذائقه مردم ایران بنشیند تلخی اثر اختلافات و حوادث ناگوار بعدی و سرانجام كودتای 28 مرداد در كامها ریخته شد. فداییان اسلام دست از مبارزه نكشیدند ولی دو سال بعد (25/ 8/ 1334) در ماجرای ترور ناموفق حسین علاء نخست وزیر وقت كه عازم سفر برای امضای پیمان بغداد (سنتو) بود دستگیر و رهبران آن در دی ماه سال 1334 پس از محاكمه در دادگاههای سرّی نظامی شاه به جوخه اعدام سپرده شدند.

تلاشهای امام خمینی و دیگر علما در جلوگیری از اعدام آنان به نتیجه نرسید. این حوادث ناگوار بر روح حساس امام خمینی تأثیر می نهاد و در عین حال تجربه ای گرانقدر برای مراحل بعدی مبارزه بود.

حدیث بیداری، ص: 35

شاه و دربار او بعد از كودتا در شرایطی متفاوت با دوره قبل به طور كامل در اختیار امریكا قرار گرفتند و دولت انگلیس جای خود را به امریكا داد. تشكیل ساواك در سال 1336 و قلع و قمع شدید مخالفین و تشدید حكومت اختناق به منظور فراهم نمودن شرایط اجتماعی برای اصلاحات امریكایی به سرعت پیگیری شد. شركتهای امریكایی در دهه سی و چهل برای به دست گرفتن موقعیت قبلی استعمار انگلیس به سوی خلیج فارس سرازیر شده بودند. جنگ سرد و رقابت شدید امریكا و شوروی نیز بر حساسیتهای منطقه استراتژیك خلیج فارس افزوده بود.

حدیث بیداری، ص: 36

كاخ سفید به منابع نفتی ایران و منطقه چشم دوخته بود و شاه را برای قبول ژاندارمی خلیج فارس و حفاظت منافع غرب در این منطقه از هر جهت بر دیگر رژیمهای موجود منطقه رجحان می داد. امریكا در برقراری پیوند با شاه و حمایت از رژیم او هدف دیگری را نیز تعقیب می كرد. رویارویی كشورهای اسلامی با اسرائیل غاصب به عنوان امری اجتناب ناپذیر پیش بینی می شد. ماهیت وابسته دودمان پهلوی و شخصیت روحی شاه زمینه ای مساعد برای ایجاد شكاف در جهان اسلام ارزیابی می شد. نفت در این ماجرا نیز نقش اساسی می یافت. بحران انرژی در صورت وقوع نبرد میان كشورهای نفت خیز اسلامی با اسرائیل نگرانی غربیها را برمی انگیخت. توسعه اكتشاف و بهره برداری نفت ایران و ثبات رژیم شاه تضمینی برای كاهش بحران در چنین شرایطی بود.

بافت اجتماعی و اقتصاد سنتی كشاورزی ایران مانعی عمده برای اصلاحات امریكا در ایران به حساب می آمدند. ایران در آن شرایط برای جذب درآمدهای نفتی در آینده كه عمدتاً می بایست صرف خرید تجهیزات نظامی و مصرف كالاهای امریكایی شود، آمادگی لازم را نداشت.

سیل لوایح و طرحهای پیشنهادی برای تغییر شرایط ایران به مجلسین سنا و شورا سرازیر شد. به موجب اعترافات بعدی و صریح سران رژیم و همچنین اسناد و مدارك جاسوسخانه امریكا در ایران، طراحی محتوای بسیاری از این لوایح در امریكا و یا سفارت این كشور در ایران صورت می گرفت.

طرح اصلاحات ارضی، گامی آزمایشی برای زمینه سازی تصویب اصول انقلاب سفید شاه بود. اوّلین گام، حساب شده انتخاب شده بود. اصلاحات ارضی با تبلیغات فراوان و شعارهایی همچون مبارزه با خوانین و فئودالها، تقسیم اراضی بین زارعین محروم و افزایش تولید مطرح گردید.

مخالفت با هدفهای پشت پرده اصلاحات ارضی، حمایت از

حدیث بیداری 42 امام خمینی در سنگر مبارزه و قیام:

حدیث بیداری، ص: 37

زمینداران بزرگ تلقی، و سركوب می شد. تحركات تازه امریكا و رژیم شاه در سال 1340 همزمان با وقوع دو حادثه ناگوار بود. دهم فروردین 1340 آیت الله العظمی بروجردی رحلت كرد. خدمات ارزنده و شخصیت علمی ایشان بار دیگر مرجعیت را به عنوان مهمترین پناهگاه مذهبی مردم در صحنه حیات اجتماعی ایران مطرح ساخته و این موقعیت فی نفسه مانعی عمده بر سر راه هدفهای رژیم شاه بود. فقدان ایشان ضایعه ای جبران ناپذیر به حساب می آمد. در اسفند همین سال نیز روحانی مبارز آیت الله كاشانی كه روزگاری نامش لرزه بر اندام شاه می انداخت، دار فانی را وداع گفت. امام خمینی بعد از رحلت آیت الله بروجردی علی رغم استقبال حوزه علمیه و مردم، همچون ادوار گذشته زندگی خویش كوچكترین قدمی برای مرجعیت خود برنداشت و حتی در مقابل پیشنهادات و اقدامات دوستان خویش در این مسیر سرسختانه مقاومت می كرد و این در حالی بود كه تحریر فتاوای امام خمینی بر تمام ابواب كتاب عروة الوثقی پنج سال قبل از رحلت آیت الله بروجردی پایان یافته بود و در همین سالها نیز حاشیه امام خمینی بر كتاب وسیلة النجاة- به عنوان رساله عملیه- نگارش یافته بود. نگاه زهدگرایانه امام خمینی به دنیا و بی ارزشی مقامات اعتباری دنیایی را

حدیث بیداری، ص: 38

می توان از بحثهای عمیق اخلاقی و عرفانی كه در آثار ایشان نظیر شرح چهل حدیث، سر الصلاة و آداب نماز عنوان گردیده، دریافت، كه سالها پیش از این تاریخ نوشته شده بود. پس از رحلت آیت الله بروجردی و تجزیه مرجعیت عظمی، رژیم شاه شتاب بیشتری به اصلاحات مورد نظر امریكا داد و همزمان كوشید تا امر مرجعیت را به خارج از ایران منتقل نماید.

اما رژیم در محاسباتش اشتباه كرده بود. لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی كه به موجب آن شرط "مسلمان بودن، سوگند به قرآن كریم و مرد بودن انتخاب كنندگان و كاندیداها" تغییر می یافت، در 14 مهر 1341 ه. ش. به تصویب كابینه اسد اللَّه علم رسید. آزادی انتخابات زنان پوششی برای مخفی نگه داشتن هدفهای دیگر بود. حذف و تغییر دو شرط نخست دقیقاً به منظور قانونی كردن حضور عناصر بهایی در مصادر امور كشور انتخاب شده بود. چنانكه قبلًا نیز اشاره شد پشتیبانی شاه از رژیم صهیونیستی در توسعه مناسبات ایران و اسرائیل شرط حمایتهای امریكا از شاه بود. نفوذ پیروان مسلك استعماری بهاییت در قوای سه گانه ایران این شرط را تحقق می بخشید. امام خمینی به همراه

حدیث بیداری، ص: 39

علمای بزرگ قم و تهران به محض انتشار خبر تصویب لایحه مزبور پس از تبادل نظر دست به اعتراضات همه جانبه زدند.

نقش حضرت امام در روشن ساختن اهداف واقعی رژیم شاه و گوشزد كردن رسالت خطیر علما و حوزه های علمیه در این شرایط بسیار مؤثر و كارساز بود. تلگرافها و نامه های سرگشاده اعتراض آمیز علما به شاه و اسد اللَّه علم موجی از حمایت را در اقشار مختلف مردم برانگیخت. لحن تلگرافهای امام خمینی به شاه و نخست وزیر تند و هشداردهنده بود. در یكی از این تلگرافها آمده بود:

این جانب مجدداً به شما نصیحت می كنم كه به اطاعت خداوند متعال و قانون اساسی گردن نهید، و از عواقب وخیمه تخلف از قرآن و احكام علمای ملت و زعمای مسلمین و تخلف از قانون بترسید؛ و بدون موجب، مملكت را به خطر نیندازید؛ و الّا علمای اسلام درباره شما از اظهار عقیده خودداری نخواهند كرد. (12)

رژیم شاه ابتدا دست به تهدید و تبلیغات علیه روحانیت زد. اسد اللَّه علم در نطق رادیویی خود گفت: "دولت از برنامه اصلاحی كه در دست اجرا دارد عقب نشینی نمی كند"! با وجود این، دامنه قیام رو به فزونی نهاد. در تهران، قم و برخی شهرهای دیگر بازارها تعطیل و مردم در مساجد به حمایت از حركت علما گرد آمدند. یك ماه و نیم پس از آغاز ماجرا، دولت یك گام عقب نشست و با ارسال پاسخ مكتوب شاه و نخست وزیر درصدد دلجویی علما و توجیه آنها برآمد. رژیم شاه با شناختی كه از شخصیت و انعطاف ناپذیری امام خمینی داشت، از ارسال پاسخ برای ایشان عمداً خودداری كرد. برخی از علمای حوزه علمیه موضع دولت را قانع كننده تشخیص داده و خواستار پایان دادن به قیام بودند؛ اما امام خمینی سرسختانه مخالفت كرد. حضرت امام معتقد بود كه دولت می بایست رسماً لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی را لغو كند و خبر آن را انتشار دهد. ایشان در بیانیه ای كه در پاسخ به سؤال اصناف و بازاریان قم صادر كرد صریحاً هدفهای رژیم را از این مصوبه كه نفوذ دادن عناصر بهایی و جاسوسان اسرائیلی در تشكیلات

حدیث بیداری، ص: 40

دولت ایران بود، افشا كرد و با صراحت اعلام داشت:

ملت مسلمان تا رفع این خطرها نشود، سكوت نمی كند. و اگر كسی سكوت كند، در پیشگاه خداوند قاهر مسئول و در این عالم محكوم به زوال است. (13)

در همین بیانیه، امام خمینی به نمایندگان مجلسین سنا و شورا نسبت به تصویب لایحه پیشنهادی دولت هشدار داد و نوشت:

ملت مسلمان و علمای اسلام زنده و پاینده هستند، و هر دست خیانتكاری كه به اساس اسلام و نوامیس مسلمین دراز شود قطع می كنند. (14)

حدیث بیداری، ص: 41

سرانجام رژیم شاه تن به شكست داد و رسماً در 7 آذر 1341 هیأت دولت، مصوبه قبلی را لغو كرد و خبر آن را به علما و مراجع تهران و قم اطلاع داد. امام خمینی در نشست با علمای قم مجدداً بر مواضع خویش پای فشرد و لغو مصوبه در پشت درهای بسته را كافی ندانست و اعلام كرد تا زمانی كه لغو آن در رسانه ها پخش نشود، قیام ادامه خواهد داشت. فردای آن روز خبر لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در روزنامه های دولتی منعكس شد و مردم نخستین پیروزی بزرگ خویش را پس از نهضت ملی شدن صنعت نفت جشن گرفتند.

امام خمینی در روزهای شادمانی ملت طی سخنانی فرمود:

شكست ظاهری مهم نیست؛ آنچه مهم است، شكست روحی است ... كسی كه رابطه با خدا دارد شكست ندارد؛ شكست مال كسی است كه آمالش دنیا باشد ... خدا شكست نمی خورد: وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا ... در این دو ماه كه این پیشامد كرد، ما نتوانستیم درست كار كنیم؛ شبهایی شد كه من دو ساعت خواب كردم ... باز اگر دیدیم شیطانی از خارج متوجه مملكت ما شد، ما همین هستیم و دولت همان ... نصیحت از واجبات است ... از شاه گرفته تا این آقایان، تا آخر مملكت، همه را باید علما نصیحت كنند. (15)

بدین ترتیب ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی تجربه ای پیروز و گرانقدر برای ملت ایران بود بویژه از آن جهت كه طی آن ویژگیهای شخصیتی را شناختند كه از هر جهت برای رهبری امت اسلام شایسته بود. با وجود شكست شاه در ماجرای انجمنها، فشار امریكا برای انجام اصلاحاتِ مورد نظر ادامه یافت. شاه در دی ماه 1341 هجری شمسی اصول ششگانه اصلاحات خویش را برشمرد و خواستار رفراندوم شد. در همین زمان احزاب ملی گرا با شعار "اصلاحات آری، دیكتاتوری نه" چراغ سبز نشان دادند. كمونیستها نیز با این تحلیل كه اصلاحات شاهانه روند تغییر دیالكتیكی نظام فئودالی به نظام صنعتی و سرمایه داری را تسریع می كند، با موضع رادیو مسكو هماهنگ شده و اصول انقلاب سفید را مترقی خواندند؛ چنانكه همینها قیام 15 خرداد را حركتی ارتجاعی و در حمایت از فئودالها لقب دادند. (16)

حدیث بیداری، ص: 42

امام خمینی بار دیگر مراجع و علمای قم را به نشست و چاره جویی و قیامی دوباره فراخواند. قیام برای كسانی كه زعامت را تنها از دریچه رتق و فتق آرام امور دینی مردم و نه از زاویه مسئولیت در قبال مسائل و مصایب جامعه اسلامی می نگریستند چندان خوشایند نبود. با آنكه هدفهای پشت پرده رژیم از اصلاحات و رفراندوم برای شخص امام آشكار، و رویارویی غیر قابل اجتناب بود، اما در این نشست تصمیم جمعی بر این شد كه با شاه مذاكره و انگیزه او را جویا شوند. پیغامهای طرفین به وسیله اعزام نمایندگانی برای مذاكره در چند مرحله ردّ و بدل شد. شاه در ملاقات با آیت الله كمالوند تهدید كرده بود كه اصلاحات به هر قیمتی و لو با خونریزی انجام خواهد شد. (17)

در نشست بعدی علمای قم، حضرت امام خواستار تحریم رسمی رفراندوم شاه بود ولی محافظه كارانِ حاضر در جلسه، مبارزه در چنین شرایطی را مقابله "مشت با درفش" دانسته و بی ثمر خواندند! سرانجام بر اثر اصرار و مقاومت امام خمینی قرار شد مراجع و علما مخالفت با رفراندوم را صریحاً اعلام و شركت در آن را تحریم كنند. حضرت امام بیانیه ای كوبنده در دوم بهمن 1341 صادر كرد. (18) متعاقب آن بازار تهران تعطیل شد و مأمورین پلیس به تجمع مردم حمله بردند. در آستانه رفراندوم تحمیلی، ابعاد مخالفت مردم فزونی گرفت. شاه ناگزیر برای كاهش دامنه مخالفتها در چهارم بهمن عازم قم گردید. امام خمینی از قبل با پیشنهاد استقبال مقامات روحانی از شاه بشدت مخالفت نمود، و حتی خروج از منازل و مدارس را در روز ورود شاه به قم تحریم كرد. تأثیر این تحریم چنان بود كه نه تنها روحانیون و مردم قم بلكه تولیت آستانه مقدسه حضرت معصومه در این شهر- كه مهمترین منصب حكومتی تلقی می شد- نیز به استقبال شاه نرفت و همین امر سبب عزل او گردید. شاه در سخنرانی خود در جمع تعدادی از كارگزاران رژیم و عواملی كه به همراه او از تهران به قم آورده بودند، خشم خود را با ركیك ترین عبارات علیه روحانیت و مردم ابراز نمود. دو روز بعد

حدیث بیداری 48 امام خمینی در سنگر مبارزه و قیام:

حدیث بیداری، ص: 43

رفراندوم غیر قانونی در شرایطی كه بجز كارگزاران رژیم كسی دیگر در آن شركت نداشت، برگزار شد. رسانه های رژیم با پخش مكرر تلگرافهای تبریكِ مقامات امریكا و دول اروپایی سعی داشتند تا رسوایی عدم مشاركت مردم در رفراندوم را مخفی نگاه دارند. امام خمینی با سخنرانیها و بیانیه های خویش همچنان به افشاگری دست می زد. از آن جمله اعلامیه ای بسیار تند و در عین حال مستدلّ تنظیم نمود كه به اعلامیه 9 امضایی معروف و منتشر گردید (19) و در آن ضمن برشماری اقدامات خلاف قانون اساسی شاه و دولت دست نشانده وی، سقوط كشاورزی و استقلال كشور و ترویج فساد و فحشا به عنوان نتایج قطعی اصلاحات شاهانه پیش بینی شده بود.

حدیث بیداری، ص: 44

با پیشنهاد امام خمینی عید باستانی نوروز سال 1342 در اعتراض به اقدامات رژیم تحریم شد. در اعلامیه حضرت امام از انقلاب سفید شاه به انقلاب سیاه تعبیر و همسویی شاه با اهداف امریكا و اسرائیل افشا شده بود. در این بیانیه امام خمینی اعلام كرده بود:

من چاره در این می بینم كه این دولت مستبد به جرم تخلف از احكام اسلام و تجاوز به قانون اساسی كنار برود؛ و دولتی كه پایبند به احكام اسلام و غمخوار ملت ایران باشد بیاید.

بارالها! من تكلیف فعلی خود را ادا كردم؛ الّلهُمَّ قَد بَلَّغتُ. و اگر زنده ماندم تكلیف بعدی خود را به خواست خداوند ادا خواهم كرد. (20)

درك اهمیت این گونه اظهارات تنها برای كسانی میسر است كه زندانهای مخوف و فضای آكنده از اختناق آن روزهای ایران را دیده باشند كه كمترین انتقادی با شكنجه و حبس و تبعید همراه بود.

از سوی دیگر، شاه در مورد آمادگی جامعه ایران برای انجام اصلاحات امریكا به مقامات واشنگتن اطمینان داده بود و نام اصلاحات را انقلاب سفید نهاده بود. مخالفت علما برای وی بسیار گران می آمد. تبلیغات وسیعی علیه روحانیت و امام خمینی آغاز شد. شاه تصمیم به سركوبی قیام داشت. روز دوم فروردین 1342 كه مصادف با شهادت حضرت امام جعفر صادق (ع) بود مأمورین مسلح رژیم با لباس مبدل اجتماع طلاب علوم دینی در مدرسه فیضیه را بر هم زدند و متعاقب آن نیروهای پلیس با سلاح گرم، وحشیانه به مدرسه فیضیه یورش بردند و به كشتار و جرح طلاب پرداختند. همزمان مدرسه دینی طالبیه تبریز نیز مورد هجوم مأمورین دولتی قرار گرفت. در پی این حوادث، منزل امام خمینی در قم هر روز شاهد حضور گروههای زیادی از نیروهای انقلابی و مردم خشمگینی بود كه برای ابراز همدردی و حمایت علما و دیدن آثار جنایت رژیم به قم می آمدند.

امام خمینی در اجتماع مردم، با شجاعت از شخص شاه به عنوان عامل اصلی جنایات و هم پیمان با اسرائیل یاد می كرد و مردم را به قیام فرا می خواند. او در سخنرانی خود در روز 12 فروردین 1342

حدیث بیداری، ص: 45

شدیداً از سكوت علمای قم و نجف و دیگر بلاد اسلامی در مقابل جنایات تازه رژیم انتقاد كرد و فرمود:

امروز سكوتْ همراهی با دستگاه جبار است. (21)

حضرت امام روز بعد (13 فروردین 42) اعلامیه معروف خود را تحت عنوان "شاه دوستی یعنی غارتگری" منتشر ساخت. در این اعلامیه كه یكی از تندترین بیانیه های سیاسی امام خمینی است، رژیم شاه به محاكمه كشیده شده و در پایان آن تأكید شده بود كه در این شرایط تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب (و لو بلغ ما بلغ). در همین اعلامیه است كه امام خمینی خطاب به شاه و عمّالش می نویسد:

من اكنون قلب خود را برای سرنیزه های مأمورین شما حاضر كردم، ولی برای قبول زورگوییها و خضوع در مقابل جباریهای شما حاضر نخواهم كرد. (22)

حدیث بیداری، ص: 46

امام خمینی راه خویش را آگاهانه انتخاب كرده بود. در پشت سر كوله باری از تجربیات تلخ و شیرین سیاسی و مبارزاتی داشت و در پیش رو حوادثی سهمگین و مسیری پر مخاطره می دید. اما او نه از گذشته و نه از آینده فرمان نمی گرفت، او به تكلیف شرعی می اندیشید و شعارش "عمل به وظیفه، و لو بلغ ما بلغ" بود. در منطق امام معنای "شكست و پیروزی" غیر آن چیزی است كه در عرف سیاستمداران حرفه ای تعریف می شود. بر خلاف بسیاری از مبارزینِ بنام و رهبران و مشاهیر سیاسی جهان كه نخست- به هر دلیل و انگیزه ای- وارد میدان مبارزه می شوند و آن گاه به خویشتن و نقش خود توجه كرده و شخصیتشان در چنین كشاكشی شكل می گیرد. امام می فرمود:

خدا نكند انسان پیش از آنكه خود را بسازد، جامعه به او روی آورد و در میان مردم نفوذ و شخصیتی پیدا كند كه خود را می بازد، خود را گم می كند. (23)

امام خمینی زمانی در نقش رهبری انقلاب اسلامی در سال 1342 ظاهر شد كه سالها پیش از آن، مراحل مختلف تهذیب نفس و جهاد اكبر و كسب فضایل معنوی و معارف حقیقی را در سطوح عالیه گذرانده بود. او خودسازی و جهاد درونی را مقدم بر مبارزه بیرونی می دانست، و حتی می فرمود فراگیری علوم مختلف و علم توحید نیز اگر توأم با تهذیب نفس نباشد حجابی بیش نیست و ره به حقیقت نخواهد برد. جملات تند امام در بیانیه 13 فروردین 42 و مشابه آن كه در آثار امام خمینی فراوانند، ژست سیاسی برای بیرون كردن حریف از صحنه نبود. بیان واقعیتی برخاسته از عمق وجود شخصیتی بود كه عالم را محضر خدا می دانست. او نه با شاه و نه با صدام و كارتر و ریگان و دیگر كسانی كه در طول دوران مبارزه اش به رویارویی آنان برخاسته بود، كینه و دشمنی شخصی نداشت. امام خمینی به اصلاح جامعه انسانی و

حدیث بیداری، ص: 47

نجات بشر از سلطه اصحاب شیطان و بازگشت بشریت به هویت فطری خویش كه الهی و رحمانی است می اندیشید و مبارزه را از این زاویه می نگریست. او پیش از آنكه دیگران را دعوت كند، خود به این مبانی معتقد و عامل بود. راز موفقیتهای امام خمینی را باید در مجاهده طولانی او با نفس و نیل به معرفت شهودی حقیقت جستجو كرد. فهم انگیزه و اهداف مبارزات سیاسی امام خمینی بدون نظر كردن به مراحل تكامل شخصیت روحی و معنوی و علمی وی ممكن نیست.

جهان، عناصر برجسته مبارز و انقلابی بسیاری به خود دیده است اما آنچه كه كار امام را برجسته می كند و انقلاب او را از سایر انقلابها جدا و به نهضت انبیا پیوند می دهد آن است كه شخصیتی دست به كار انقلاب اسلامی در قرن بیستم زد كه به گفته تمام كسانی كه با وی محشور بوده اند از بدو تكلیف تا روزهای آغاز قیام و از آن زمان تا روز كوچ و رحلت حتی یك شب نماز شب و نیایش شبانه اش ترك نشد تا چه رسد به واجبات و فرایض دینی. او همان مردی است كه وقتی در روزهای پایانی اقامتش در نوفل لوشاتوی پاریس صدها خبرنگار و فیلمبردار از سراسر جهان برای ضبط آخرین مصاحبه در فرانسه گرد آمده بودند، دقایقی پس از آغاز گفتگو به محض رسیدن وقت نماز مصاحبه را نیمه كاره رها كرد.

راز تأثیر شگفت پیام و كلام امام در روان مخاطبینش كه تا مرز جانبازی پیش می رفت را باید در همین اصالت اندیشه، صلابت رأی و صداقت بی شائبه اش با مردم جستجو كرد.

حدیث بیداری، ص: 48

از برجسته ترین ویژگیهای نهضت امام خمینی اعلام خط مشی مشخص در مبارزه، اتخاذ مواضع روشن و عدول نكردن از آنها و قاطعیت در پیگیریهای هدفهاست كه دوست و دشمن بر آن اعتراف دارند. بررسی بیانیه ها و مواضع سیاسی امام خمینی در تمام دوران مبارزه او با شاه و امریكا و مقایسه آن با مواضع شخصیتهای روحانی و سیاسی و احزاب و گروهها به روشنی تفاوت میزان پایبندی امام به هدفها و عزم او بر ادامه نهضت را با دیگران نمایان می سازد. اسناد و مدارك تاریخی گواهی می دهند كه چگونه در آغاز قیام در سالهای 1340- 42 گروهها و افرادی از رجال بزرگ دینی و سیاسی وارد میدان مبارزه شدند و حتی در پاره ای موارد تندترین موضعگیریها را داشتند اما به محض برخورد با نخستین هجوم رژیم شاه عقب نشینی كردند و برخی از آنها انزوا و سكوتی طولانی را پیشه ساختند كه تا روزهای اوج گرفتن دوباره نهضت در سال 1357 و پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت و عده ای نیز به سرعت از مواضع رهبری قیام فاصله گرفتند و به جای مبارزه با سیاستهای مداخله جویانه و استعماری امریكا در ایران و مخالفت با اساس نظام سلطنت و رژیم شاه به عنوان عامل تسلط بیگانه، به مسائل فرعی و شعارهایی همچون "انتخابات آزاد" و "اجرای

حدیث بیداری 51 امام خمینی در سنگر مبارزه و قیام:

حدیث بیداری، ص: 49

قانون اساسی سلطنتی" روی آوردند. بر آگاهان به مسائل تاریخ معاصر ایران پوشیده نیست كه در فضای آن روز جامعه ایران دم زدن از چنین شعارهایی جز منحرف ساختن مسیر قیام مردم از مبارزه با عوامل اصلی، ثمر دیگری نداشت و به همین سبب نیز ساواك شاه به تقویت چنین جریاناتی می پرداخت. در این میان امام خمینی و یاران معتقد به راه او بودند كه در تمام دوران مبارزه هیچ گاه از مواضع اولیه خود عدول نكردند و علی رغم دشواریها و فراز و نشیبهای فراوانی كه هر یك می توانست توجیهی برای تغییر موضع و روی كردن به سكوت و سازش باشد، بر همان هدفهایی پای فشردند و جانفشانی كردند كه در آغاز قیام خویش اعلام كرده بودند. چنین پایداری و استقامتی جز با ایمان به مبانی و حقایقی برتر از اقتضای شرایط سیاسی و اجتماعی روز ممكن نیست.

سال 1342 با تحریم مراسم عید نوروز آغاز و با خون مظلومین فیضیه خونرنگ شد. شاه بر انجام اصلاحات مورد نظر امریكا اصرار می ورزید و امام خمینی بر آگاه كردن مردم و قیام آنان در برابر دخالتهای امریكا و خیانتهای شاه پافشاری داشت. در چهارده فروردین 1342 آیت الله العظمی حكیم از نجف طی تلگرافهایی به علما و مراجع ایران خواستار آن شد كه همگی به طور دستجمعی به نجف هجرت كنند. این پیشنهاد برای حفظ جان علما و كیان حوزه ها مطرح شده بود. رژیم شاه با دست زدن به اقداماتی خشم خود را از جانبداری علمای نجف و كربلا و آیت الله حكیم در حمایت از قیام علمای ایران ابراز نمود. رژیم شاه برای ایجاد رعب و جلوگیری از پاسخگویی علما به تلگراف آیت الله حكیم، نیروهای نظامی را به قم گسیل داشت و همزمان هیأتی را برای ابلاغ پیام تهدیدآمیز شاه به منزل مراجع تقلید فرستاد. امام خمینی از پذیرش این هیأت امتناع ورزید. چندی بعد امام خمینی در سخنرانی خود (12/ 2/ 42) با اشاره به همین قضیه و با یاد كردن از شاه به عنوان "مردك"! فرمود:

مردك می فرستد رئیس شهربانی را، رئیس این حكومت خبیث را، می فرستد منزل آقایان. من راهشان ندادم. ای كاش

حدیث بیداری، ص: 50

راه داده بودم تا آن روز دهنشان را خرد كرده بودم! می فرستند منزل آقایان كه اگر نَفَستان در فلان قضیه درآید، فرموده اند اعلیحضرت فرموده اند: اگر نفس شما درآید، می فرستیم منزلهایتان را خراب می كنیم، خودتان را هم می كشیم، نوامیستان را هَتْك می كنیم. (24)

حضرت امام بدون اعتنا به این تهدیدها، پاسخ تلگراف آیت الله العظمی حكیم را ارسال نموده و در آن تأكید كرده بود كه هجرت دستجمعی علما و خالی كردن حوزه علمیه قم به مصلحت نیست. امام خمینی در قسمتی از این تلگراف نوشته بود:

ما تكلیف الهی خود را ان شاء اللَّه ادا خواهیم كرد؛ و به إحدی الْحُسْنَیَیْن نایل خواهیم شد: یا قطع دست خائنین از حریم اسلام و قرآن كریم؛ و یا جوار رحمت حق جلّ و علا: إِنِّی لَا أَرَی الموتَ إِلَّا سَعَادةً و لَا الحَیاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً. (25)

امام خمینی در پیامی (به تاریخ 12/ 2/ 1342) به مناسبت چهلم فاجعه فیضیه بر همراهی علما و ملت ایران در رویارویی سران ممالك اسلامی و دول عربی با اسرائیل غاصب تأكید ورزید و پیمانهای شاه و اسرائیل را محكوم كرد (26) و بدین ترتیب از آغاز قیام خویش نشان داد كه نهضت اسلامی در ایران از مصالح امت اسلامی جدا نیست و قیام او

حدیث بیداری، ص: 51

نهضتی اصلاح طلبانه در كل جهان اسلام است و محدود به مرزهای جغرافیایی ایران نیست. حضرت امام در نامه ای خطاب به علما نوشت:

خطر اسرائیل برای اسلام و ایران بسیار نزدیك است. پیمان با اسرائیل در مقابل دول اسلامی یا بسته شده یا می شود ... با سكوت و كناره گیری همه چیز را از دست خواهیم داد. اسلام به ما حق دارد، پیغمبر اسلام حق دارد. باید در این زمان كه زحمات جانفرسای آن سرور در معرض زوال است، علمای اسلام و وابستگان به دیانت مقدسه، دَینْ خود را ادا نمایند. من مصمم هستم كه از پا ننشینم تا دستگاه فاسد را به جای خود بنشانم. (27)